لحظه دیدار

برخورد دوگانه اهل سنت با مخالفان اميرمؤمنان و مخالفان خلفا:

يكى از مطالبى كه همواره اهل سنت بر آن تأكيد دارند‌، اين است كه در جنگ‌هاى جمل، صفين و نهروان هر دو طرف مسلمان و مجتهد بودند؛ بنابراين هر دو طرف به اندازه خود ثواب مي‌برند؛ چه آن‌ها كه برضد خليفه رسول خدا صلى الله عليه وآله جنگيده و بيش از بيست هزار نفر مسلمان را كشته‌اند و چه آنان كه براى دفاع از مملكت مسلمانان و دفاع از جان خود و ديگر مسلمانان با شورشيان جنگيده‌اند.

اما وقتى به مخالفان ابوبكر، عمر و عثمان مي‌رسند، آن‌ها را محارب، مرتد، كافر و... مي‌دانند!

واقعاً چه فرقى است بين كسانى كه با ابوبكر و عثمان جنگيده‌اند و بين كسانى كه با اميرمؤمنان عليه السلام جنگيده‌اند؛ در حالى كه هر دو گروه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده‌اند؟

براى روشن‌تر شدن مسأله، ما اين مسأله را دو بخش مجزا بررسى خواهيم كرد:

1. برخورد دوگانه اهل سنت، با مخالفان اميرمؤمنان (ع) و مخالفان ابوبكر:

در منابع متعدد از اهل سنت آمده است كه ابوبكر، با كسانى كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله كه از دادن زكات به وى امتناع نمودند، جنگيد و خالد بن وليد را براى جنگ با مالك بن نويره فرستاد، چون مالك از دادن زكات به ابوبكر امتناع نموده بود.

از روايتى كه در صحيح بخارى آمده است فهميده مى‌شود كه: كسانى كه به ابوبكر زكات نمى دادند، مرتد نشده بودند و شهادتين را مى‌گفتند و نماز و زكات و ساير تكاليف اسلامى را نيز قبول داشتند؛ اما از دادن زكات به ابو بكر اجتناب مى‌كردند؛ پس با اينكه فقط مخالف ابوبكر بودند و شريعت اسلامى را قبول داشتند، ابو بكر با آنها جنگيد، حتى در ابتدا عمر هم در اين مورد به ابو بكر اعتراض كرد:

حدثنا أبو الْيَمَانِ الْحَكَمُ بن نَافِعٍ أخبرنا شُعَيْبُ بن أبي حَمْزَةَ عن الزُّهْرِيِّ حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن عُتْبَةَ بن مَسْعُودٍ أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ رضي الله عنه قال لَمَّا تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وكان أبو بَكْرٍ رضي الله عنه وَكَفَرَ من كَفَرَ من الْعَرَبِ فقال عُمَرُ رضي الله عنه كَيْفَ تُقَاتِلُ الناس وقد قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إلا الله فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّي مَالَهُ وَنَفْسَهُ إلا بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ على اللَّهِ فقال والله لَأُقَاتِلَنَّ من فَرَّقَ بين الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ فإن الزَّكَاةَ حَقُّ الْمَالِ والله لو مَنَعُونِي عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَقَاتَلْتُهُمْ على مَنْعِهَا.

از ابو هريره نقل شده كه گفت: وقتى پيامبر (ص) رحلت كرد، بعد از او ابو بكر (خليفه) بود، و كافر شد از عرب هر كسى كه كافر شد، عمر بن الخطاب به ابو بكر گفت چگونه با مردم مي‌جنگى با اينكه پيامبر فرموده بود: دستور دارم با مردم بجنگم تا اينكه بگويند: لا إله إلا الله، پس هر كس كه آن را بگويد؛ خون و اموالش از من حفظ مى‌شود و حسابش با خداوند است، ابو بكر گفت: به خدا قسم با كسى كه بين نماز و زكات فرق بگذارد، مى‌جنگم؛ همانا زكات حق مال است؛ به خدا قسم اگر بزغاله اى را از زكات دادنش به من امتناع بكنند و آن رابه رسول الله (ص) مى‌دادند با آنها مى‌جنگم.

 البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح بخاري، ج2، ص507، ح 1335، كِتَاب الْزكاة، بَاب وُجُوبِ الزَّكَاةِ وَقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة، بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987؛

همچنين اين مطلب در صريح روايات اهل سنت نيز آمده است ؛ عبدالرزاق صنعانى استاد بخارى مي‌گويد:

أخبرنا عبد الرزاق عن بن جريج وبن عيينة عن عمرو بن دينار عن محمد بن طلحة بن يزيد بن ركانة قال قال عمر لأن أكون سألت النبي صلى الله عليه وسلم عن ثلاثة أحب إلي من حمر النعم عن الكلالة وعن الخليفة بعده وعن قوم قالوا نقر بالزكاة في أموالنا ولا نؤديها إليك أيحل قتالهم أم لا قال وكان أبو بكر يرى القتال.

عمر گفت اگر در سه مورد از رسول خدا (ص) سوال كرده بودم، براى من از شتران سرخ مو بهتر بود ! در مورد كلاله، و در مورد خليفه بعد از او، و در مورد كسانى كه گفتند ما زكات در اموال را قبول داريم، اما آن را به تو (ابوبكر و عمر) نمي‌دهيم ! آيا جنگ با آنان جايز است يا خير ! و ابوبكر جنگ با آنان را جايز مي‌دانست !

الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاى211هـ)، المصنف، ج10، ص302، ح19185، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛

الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاى 227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج2، ص384، ح2932، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر:الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولى، 1403هـ ـ 1982م.

اين روايت، به صراحت نشان مي‌دهد كه كسانى كه ابوبكر حكم جنگ با آنان را داد، منكر اصل زكات نبودند و ابوبكر را به عنوان شخصى كه شايسته گرفتن زكات است، قبول نداشتند !

ابن كثير دمشقى سلفى نيز روايتى در تاييد همين مضمون ذكر مي‌كند ! او مي‌گويد:

وجعلت وفود العرب تقدم المدينة يقرون بالصلاة ويمتنعون من أداء الزكاة ومنهم من امتنع من دفعها إلى الصديق وذكر أن منهم من احتج بقوله تعالى >خذ من أموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم إن صلاتك سكن لهم< قالوا فلسنا ندفع زكاتنا الا إلى من صلاته سكن لنا...

وقد تكلم الصحابة مع الصديق في أن يتركهم وما هم عليه من منع الزكاة ويتألفهم حتى يتمكن الإيمان في قلوبهم ثم هم بعد ذلك يزكون فامتنع الصديق من ذلك وأباه.

وقد روى الجماعة في كتبهم سوى ابن ماجه عن أبي هريرة أن عمر بن الخطاب قال لابي بكر علام تقاتل الناس وقد قال رسول الله أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله فإذا قالوها عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحقها فقال أبو بكر والله لو منعوني عناقا وفي رواية عقالا كانوا يؤدونه إلى رسول الله لأقاتلنهم على منعها....

نمايندگانى از طوائف عرب؛ وارد مدينه مى‌شدند كه نماز را قبول داشتند ولى از اداى زكات امتناع مى‌ نمودند و بعضى از آنها از دادن زكات به ابى بكر امتناع مى‌ نمودند و آمده است كه بعضى از آنها به اين آيه شريفه احتجاج مى‌كردند:

 خذ من أموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم إن صلاتك سكن لهم. التوبة/103

 اى پيامبر از اموالشان، زكات بگير تا پاكيزه كنى آنها را و براى آنها درود بفرست ؛ همانا درود تو براى آنها تسكين ( رحمت و بركت) است.

احتجاج امتناع كنندگان به اين آيه اين بود كه: ما زكات مان را به كسى نمى دهيم كه درودش براى ما تسكين( رحمت و بركت) براى ما نباشد... صحابه رسول الله (ص) در باره اين گروه با ابو بكر صحبت كردند كه آنها را با زكات ندادنشان به حال خودشان وا گذارد تا اينكه ايمان در قلب‌هايشان رسوخ كند تا بعد از آن زكات بدهند ولى ابو بكر از عمل به پيشنهاد آنها امتناع نمود و علماى جماعت غير از ابو هريره روايت كرده اند كه عمر بن الخطاب به ابو بكر گفت: بنا بر چه چيزى با اين مردم مى‌جنگى با اينكه پيامبر فرموده بود: دستور دارم با مردم بجنگم تا وقتى كه بگويند: لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وهر وقت كه اين را گفتند خون و اموالشان ازمن حفظ مى‌شود مگر به ادا كردن حق اين جملات، ابو بكر گفت: به خدا قسم اگر به اندازه نخى از زكات دادن به من امتناع بكنند با آنها مى‌جنگم.»

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص 311، حوادث سنة إحدى عشرة فصل في تنفيذ جيش أسامة. ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

يعنى اعراب، در زمان رسول خدا (ص) بعد از دادن زكات، از آن حضرت معجزه ديده بودند، و مي‌گفتند تنها به كسى زكات مي‌دهيم كه از او معجزه و كرامت ببينيم، اما چون ابوبكر چنين كرامتى نداشت، از دادن زكات به او امتناع كردند !

در اينجا اهل سنت بايد به اين سوال جواب دهند كه: چرا بين مخالفين ابوبكر كه به او زكات ندادند و بين كسانى كه بر حكومت عادلانه امير المؤمنين على عليه السلام خروج كردند تفاوت قائل مى‌شوند؟ مگر از نظر آنها فقط ابوبكرخليفه رسول الله صلى الله عليه و اله بود؟ آيا خروج كنندگان برحكومت امير المؤمنين عليه السلام مجتهد و مأجور بودند؛ اما مخالفين حكومت ابوبكر مستحق كشته شدن؟

 چرا ابوبكر بايد مخالفين خود را آن هم با وضع فجيعى بكشد؛ چرا ابوبكر خالد بن وليد را كه قاتل مالك بن نويره بود، مجازات نكرد؟

اگر صحابه مجتهد بوده‌اند، چرا مالك بن نويره مجتهد نباشد؟ آيا او نيز نمي‌توانست اجتهاد كند و از دادن زكات به ابوبكر خوددارى كند؟

آيا مالك بن نويره كسى را كشته بود كه بايد به دست خالد بن وليد كشته مي‌شد؟ و يا اينكه ـ همچانكه عبدالرزاق و ابن كثير نيز گفته اند ـ اصل زكات را قبول داشتند؛ اما ابوبكر را شايسته گرفتن زكات نمي‌دانستند!

2. برخورد دوگانه اهل سنت، با مخالفان اميرمؤمنان (ع) و مخالفان عثمان:

كسانى كه با عثمان جنگيدند و او را به قتل رساندند، از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله بودند، چرا آن‌ها نيز همانند كسانى كه با اميرمؤمنان عليه السلام جنگيدند، مجتهد به حساب نمي‌آيند و به خاطر كشتن عثمان، اجر و ثواب ندارند؟

چرا افرادى مثل ابن حزم، مجتهد بودن آنها را نفى مى‌كنند؟

آيا مى‌شود پذيرفت كه: قاتلين عثمان كه از صحابه نيز بوده اند، مجتهد و مأجور نباشند؛ بلكه محارب و ملعون باشند؛ اما شورشيان بر امير المؤمنين على عليه السلام همه مجتهد و مأجور باشند؟

آيا امير المؤمنين على عليه السلام ـ نعوذ باالله ـ كسى را كشته بود و يا حلالى را حرام و يا حرامى را حلال كرده بود؟ و يا اينكه آن حضرت فقط مى‌خواست عدالت را در جامعه اسلامى اجرا كند و مستكبرين و مفسدين آن زمان را از تجاوز به حقوق ديگران منع كند؛ كه به مذاق ناكثين و قاسطين و مارقين خوش نيامد؟

ابن تيميه حرانى در كتابش «منهاج السنة» نظريه مجتهد بودن شورشيان مثل طلحه و زبير و معاويه و... را به عده زيادى از علماى اهل سنت نسبت مى‌دهد:

وقالت طائفة ثالثة بل علي هو الإمام وهو مصيب في قتاله لمن قاتله وكذلك من قاتله من الصحابة كطلحة والزبير كلهم مجتهدون مصيبون وهذا قول من يقول كل مجتهد مصيب كقول البصريين من المعتزلة أبي الهذيل وأبي علي وأبي هاشم ومن وافقهم من الأشعرية كالقاضي أبي بكر وأبي حامد وهو المشهور عن أبي الحسن الأشعري وهؤلاء ايضا يجعلون معاوية مجتهدا مصيبا في قتاله كما أن عليا مصيب وهذا قول طائفة من الفقهاء من أصحاب أحمد وغيرهم...

و طائفه‌اى از علما هستند كه مى‌گويند على ( عليه السلام) امام بوده است و در جنگيدن با اين سه گروه بر حق بوده است و همچنين كسانى كه با آن حضرت جنگيدند نيز همگى مجتهد بودند و كار درست انجام داده‌اند ! و اين قول و نظريه كسانى است كه مى‌گويند كه: هر مجتهدى نظرش بر حق است مثل معتزليهاى بصره مانند ابوهذيل وابو على وابو هاشم و كسانى كه از اشعريها با نظر اينها موافق بودند مثل قاضى ابو بكر وابوحامد وهمين قول نيز مشهور است از ابو الحسن اشعرى ؛ و همين افراد معاويه را نيز مجتهدى مى‌دانند كه در جنگ با على بر حق بوده است؛ همچنانكه على (عليه السلام) بر حق بوده است و اين قول طايفه‌اى از اصحاب احمد و غير آنها است.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية،ج 1، ص 539 ـ 537، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

ابن حزم در كتاب «الفصل فى الملل والأهواء والنحل» آورده است:

قطعنا على صواب علي رضي الله عه وصحة أمانته وانه صاحب الحق وان له اجرين اجر الاجتهاد واجر الإصابة وقطعنا أن معاوية رضي الله عنه ومن معه مخطئون مجتهدون مأجورون أجرا واحدا.

در مورد بر حق بودن على و صحت امانتدارى اش و اينكه آن حضرت، صاحب حق بوده است به يقين رسيديم ! و براى آن حضرت دو اجر بوده است؛ يكى اجر اجتهادش و اجر بر حق بودن و يقين داريم اينكه معاوية و كسانى كه با او بودند خطا كننده‌هاى مأجور بودند كه يك اجر داشتند.

إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاي456هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، الفصل في الملل ج4، ص 125،ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

و در جاى ديگر خروج كنندگان بر عثمان را محارب و ملعون مى‌داند؛ با اينكه ناكثين و قاسطين را مجتهدو مأجور دانسته بود:

وليس هذا كقتلة عثمان رضي الله عنه لأنهم لا مجال للاجتهاد في قتله لأنه لم يقتل أحدا ولا حارب ولا قاتل ولا دافع ولا زنى بعد إحسان ولا ارتد فيسوغ المحاربة تأويل بل هم فساق محاربون سافكون دما حراما عمدا بلا تأويل على سبيل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.

كسانى كه با على جنگيدند، مثل قاتلين عثمان نبودند ؛ براى اينكه براى قاتلين عثمان هيچ مجال وحقى براى اجتهاد باقى نمانده بود؛ زيرا عثمان هرگز كسى را نكشته بود و جنگ و ستيز با كسى نكرده بود و زنا نكرده بود و مرتد نشده بود كه جنگ با او جايز شود ! بلكه كسانى كه عثمان را كشتند فاسق و محارب و خونريز بودند كه بدون تأويل و از روى ظلم و عدوان بوده است، پس همه آنها فاسق و ملعون بوده اند !

إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (متوفاي456هـ)، الفصل في الملل والأهواء والنحل، الفصل في الملل ج4، ص 125،ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

سوال ما اين است كه آيا نعوذ بالله به عقيده اهل سنت، اميرمومنان كسى را كشته بود و يا با خليفه محاربه كرده بود؟ يا زنا كرده بود و يا مرتد شده بود كه براى دشمنان حضرت على راه اجتهاد باز بود؟!

دليل اين برخوردهاى دوگانه چيست؟

جنگ با اميرمومنان، اجتهاد در برابر نص

روشن است كه هر نوع اجتهادي بايد مستند به کتاب و سنت باشد؛ زيرا هر نوع اجتهادى كه بر خلاف نص (حكم خداوند و دستور پيامبر صلى الله عليه و اله) باشد، موجب كافر شدن و ظالم بودن و فاسق بودن آن شخص مجتهد مى‌شود، خداوند متعال مي‌فرمايد:

وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ. المائدة/44.

و هركس طبق آنچه كه( آيه اى كه) خداوند نازل كرده است حكم نكند؛ كافر است.

وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ. المائدة/45.

و هر و هركس طبق آنچه كه( آيه اى كه) خداوند نازل كرده است حكم نكند؛ ظالم است.

مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ المائدة/47.

و هر و هركس طبق آنچه كه( آيه اى كه) خداوند نازل كرده است حكم نكند؛ فاسق است.

طبق روايات صحيح السندى كه در منابع شيعه و سنى وجود دارد، ثابت مي‌شود كه اجتهاد ناكثين و قاسطين در مقابل دستور پيامبر صلى الله عليه واله مى‌باشد و اين نوع اجتهاد كه در مقابل نص است؛ باطل است؛ همانطور كه هر اجتهادى در مقابل قرآن مجيد باشد نيز باطل است.

در اينجا رواياتى را از منابع و مصادر اهل سنت مى‌آوريم كه ثابت مي‌كند كه جنگ اميرمؤمنان عليه السلام با عائشه، طلحه، زبير، معاويه و خوارج همه به دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده است و اميرمؤمنان عليه السلام به عنوان خليفه مسلمانان، در اين جنگ بر حق و دشمنان او بر باطل بوده‌اند.

همچنين ثابت مي‌شود که: اجتهاد شورشيان، در مقابل نص يعنى در مقابل دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله) بوده است. و بنابراين هر نوع اجتهادى كه موجب شورش وجنگ با امام عليه السلام كه خليفه رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده اند، از اساس مردود و باطل است.

رواياتى فراوانى در اين زمينه وجود دارد كه اكثر آن‌ها از نظر سندى نيز صحيح است؛ چنانچه ابن عبد البر در اين باره مي‌نويسد:

ولهذه الأخبار طرق صحاح قد ذكرناها فى موضعها وروى من حديث على ومن حديث ابن مسعود ومن حديث أبى أيوب الأنصارى أنه أمر بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين.

و براى اين احاديث طرق وسندهاى صحيح است که ما در جاى خود آن را آورديم واز حديث على (عليه السلام)و از حديث ابن مسعود واز حديث أبوأيوب الأنصارى، روايت شده است که آن حضرت مأمور شده است به جنگ نمودن با ناكثين وقاسطين ومارقين.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

از آن جائى كه اين روايات متعدد و متنوع است، آنها را به چهار دسته تقسيم مي‌كنيم:

دسته اول: رواياتي كه از شخص امير المؤمنين عليه السلام نقل شده است:

1. بزار در مسند خود مي‌نويسد:

حدثنا عباد بن يعقوب قال نا الربيع بن سعيد قال نا سعيد بن عبيد عن علي بن ربيعة عن علي قال عهد إليّ رسول الله صلى الله عليه وسلم في قتال الناكثين والقاسطين والمارقين.

على فرمود: رسول خدا، از من براى جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين پيمان گرفت.

البزار، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ)، البحر الزخار (مسند البزار)، ج3، ص26ـ 27، ح774، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم - بيروت، المدينة الطبعة: الأولى، 1409 هـ.

بررسي سند اين حديث:

هيثمى بعد از نقل اين روايت مي‌گويد:

رواه البزار والطبراني في الأوسط وأحد إسنادي البزار رجاله رجال الصحيح غير الربيع بن سعيد ووثقه ابن حبان.

اين روايت را بزار و طبرانى نقل كرده اند كه رجال سند بكى از نقلهاى بزار، راويان صحيح بخارى هستند غير از ربيع بن سعيد كه ابن حبان او را نيز توثيق كرده است.

الهيثمي، أبو الحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص 238، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

2. خطيب بغدادى در تاريخ بغداد آورده است:

خليد بن عبد الله أبو سليمان العصري تابعي حضر مع علي بن أبي طالب يوم النهروان وحدث عنه وعن أبي ذر الغفاري وأبي الدرداء روى عنه قتادة بن دعامة وأبان بن أبي عياش أخبرني الأزهري حدثنا محمد بن المظفر حدثنا محمد بن أحمد بن ثابت قال وجدت في كتاب جدي محمد بن ثابت حدثنا أشعث بن الحسن السلمي عن جعفر الأحمر عن يونس بن أرقم عن أبان عن خليد العصري قال سمعت أمير المؤمنين عليا يقول يوم النهروان أمرني رسول الله صلى الله عليه وسلم بقتال الناكثين والمارقين والقاسطين.

خليد عصرى گفت كه شنيدم از امير المؤمنين على عليه السلام كه در روز نهروان مى‌فرمود: رسول خدا به من دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم.

البغدادي، أحمد بن علي ابوبكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج8، ص 340، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

3. مقدسى در البدأ والتاريخ مي‌نويسد:

فقال علي عليه السلام دعوهم حتى يأخذوا مالا ويسفكوا دما وكان يقول أمرني رسول الله صلى الله عليه وسلم بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين فالناكثون أصحاب الجمل والقاسطون أصحاب صفين والمارقون الخوارج.

امير المؤمنين على عليه السلام مى‌فرمود: تا زمانى كه مالى را ندزديده‌اند و خونى را نريخته‌اند آنان را رها كنيد ! رسول خدا به من دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم. ناكثان كسانى هستند كه جنگ جمل را به راه انداختند و قاسطين كسانى هستند كه در صفين جنگيدند و مارقين خوارج هستند.

المقدسي، مطهر بن طاهر (متوفاي507 هـ)، البدء والتاريخ، ج5، ص 224، ناشر: مكتبة الثقافة الدينيةـ بورسعيد.

دسته دوم: رواياتي كه از عمار بن ياسر رحمةالله عليه نقل شده است:

1. أبو يعلى در مسند خود مي‌نويسد:

حدثنا الصلت بن مسعود الجحدري حدثنا جعفر بن سليمان حدثنا الخليل بن مرة عن القاسم بن سليمان عن أبيه عن جده قال سمعت عمار بن ياسر يقول أمرت أن أقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين.

عمار ياسر گفته است: به من دستور داده شد تا با ناكثين، قاسطين و مارقين بجنگم.

أبو يعلى الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثنى (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلى، ج3، ص 194، ح1623، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.

2. دولابى در الكنى والأسماء همين مطلب را از عمار ياسر نقل مي‌كند:

حدثنا الحسن بن علي بن عفان، قال: ثنا الحسن بن عطية، قال: ثنا أبو الأرقم، عن أبي الجارود، عن أبي الربيع الكندي، عن هند بن عمرو، قال: سمعت عمارا يقول: أمرني رسول الله [صلى الله عليه وسلم] أن أقاتل مع علي الناكثين والقاسطين والمارقين.

از عمار شنيدم كه رسول خدا به من دستور داد تا در كنار على با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم.

الدولابي، الإمام الحافظ أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد (متوفاي310هـ)، الكنى والأسماء، ج1، ص 360، ح641، تحقيق: أبو قتيبة نظر محمد الفاريابي، ناشر: دار ابن حزم - بيروت/ لبنان، الطبعة: الأولى، 1421 هـ ـ 2000م.

دسته سوم: رواياتي كه از عبد الله بن مسعود نقل شده است:

1. شاشى در مسند خود مي‌نويسد:

حدثنا أحمد بن زهير بن حرب نا عبدالسلام بن صالح أبو الصلت نا عائذ بن حبيب نا بكر بن ربيعة وكان ثقة نا يزيد بن قيس عن إبراهيم عن علقمة عن عبدالله قال أمر رسول الله صلى الله عليه وعلى آله وسلم عليا أن يقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين.

عبد الله بن مسعود مي‌گويد: رسول خدا به على دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.

الشاشي، أبو سعيد الهيثم بن كليب (متوفاي335هـ)، مسند الشاشي، ج1، ص 342، ح322، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة، الطبعة: الأولى، 1410هـ.

2. طبرانى همين مطلب را از عبد الله بن مسعود نقل مي‌كند:

حدثنا محمد بن هِشَامٍ الْمُسْتَمْلِي ثنا عبد الرحمن بن صَالِحٍ ثنا عَائِذُ بن حَبِيبٍ ثنا بُكَيْرُ بن رَبِيعَةَ ثنا يَزِيدُ بن قَيْسٍ عن إبراهيم عن عَلْقَمَةَ عن عبد اللَّهِ قال أَمَرَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ وَالْقَاسِطِينَ وَالْمَارِقِينَ.

عبد الله بن مسعود مي‌گويد: رسول خدا به على دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.

الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج10، ص 91، ح10054، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

3. بلاذرى هم همين روايت را آورده است:

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ص 138، تحقيق وتعليق شيخ محمد باقر محمودي، ناشر: مؤسسة الأعلمى للمطبوعات - بيروت – لبنان، الطبعة الأولى، 1394 هـ.- 1974 م.

دسته چهارم: رواياتي كه از ابو ايوب انصاري نقل شده است:

حاكم نيشابورى همين مطلب را از ابو ايوب انصارى نقل مي‌كند:

حدثنا أبو سعيد أحمد بن يعقوب الثقفي ثنا الحسن بن علي بن شبيب المعمري ثنا محمد بن حميد ثنا سلمة بن الفضل حدثني أبو زيد الأحول عن عقاب بن ثعلبة حدثني أبو أيوب الأنصاري في خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم علي بن أبي طالب بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين.

ابو ايوب انصارى در دوران خلافت عمر نقل كرد كه: رسول خدا به على دستور داد تا با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج3، ص 150، ح4674، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

تأسف خوردن برخي از اصحاب و تابعين براي شركت نكردن در جنگ صفين:

شايد عبدالله بن عمر؛ نيز با ياد آورى اين روايات، تأسف خود را از جنگ نكردن با گروه ستمگر (الفئة الباغية) ابراز كرده است، چنانچه ابن عبد البر در كتاب « الاستيعاب فى معرفة الاصحاب» اين تأسف عبدالله بن عمر براى جنگ نكردنش با « الفئة الباغية» (قاسطين) آورده است:

ويروى من وجوه عن حبيب بن ابى ثابت عن ابن عمر أنه قال ما آسى على شىء إلا أنى لم أقاتل مع على الفئة الباغية.

از طرق مختلف از حبيب بن ابى ثابت از إبن عمر روايت شده است كه گفت: تأسف نمى خورم برچيزى مگر بر اين‌كه همراه على }عليه السلام{ با گروه ستمگر( الفئة الباغية) جنگ نكردم.

 إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

و همچنين وى آورده است:

وذكر أبو الحسن على بن عمر الدارقطنى فى المؤتلف والمختلف قال حدثنا محمد بن القاسم بن زكريا حدثنا عباد بن يعقوب حدثنا عفان بن سيار حدثنا أبو حنيفة عن عطاء قال قال ابن عمر ما آسى على شىء إلا على ألا أكون قاتلت الفئة الباغية على صوم الهواجر.

و ابوالحسن على بن عمر دار قطنى در كتاب «المؤتلف والمختلف» از عطا روايت كرده است كه ابن عمر گفت: تأسف نمى خورم برچيزى مگر بر اين‌كه با گروه ستمگر( الفئة الباغية) جنگ نكردم وبر روزه گرفتن روزهاى گرم.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

مسروق كه از تابعين و از معروف‌ترين شاگردان عائشه بوده است، نيز از عدم شركت در اين جنگ‌ها پشيمان بوده است. ابن عبر البر مي‌نويسد:

وقال الشعبى ما مات مسروق حتى تاب إلى الله عن تخلفه عن القتال مع على.

شعبى گفت: از دنيا نرفت مسروق مگر اينکه از جنگ نرفتن به همراه امير المؤمنين على عليه السلام، توبه کرد.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص 1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

به هر حال؛ علت تأسف اين افراد، دليلى روشن بر باطل بودن آن گروه سمتگر (معاويه و همراهانش) در جنگ با امير المؤمنين است؛ زيرا اگر آنها در اين جنگ و شورش خود بر حق بودند؛ چه دليلى براى تأسف خوردن فرزند خليفه براى جنگ نكردن با آنها وجود دارد.

جدايي از جماعت مسلمين موجب خروج از دين اسلام(از ديدگاه اهل سنت):

علاوه بر روايايت كه گذشت روايات ديگر نيز در منابع اهل سنت از رسول گرامى اسلام آمده است كه فرموده‌اند: يك وجب جدا شدن از توده مردم، موجب خروج از دين اسلام است.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ 11 شهريور 1389برچسب:, توسط مرتضی